کد مطلب:77555 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:106

خطبه 071-درود بر پیامبر











و من خطبه له علیه السلام

علم فیها الناس الصلوه علی النبی صلی الله علیه و آله

یعنی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است:

كه تعلیم مردم كرده در آن خطبه صلوات بر پیغمبر صلی الله علیه و آله را:

«اللهم یا داحی المدحوات و داعم المسموكات و جابل القلوب علی فطرتها شقیها و سعیدها»

یعنی خداوندا! ای پهن كننده ی زمینهای طبایع مبسوطه ی، پهن كرده شده و وادارنده ی آسمانهای عقول مرفوعه ی بلند كرده شده و خلق كننده ی نفوس شقیه و سعیده بر نهج جبلات و طینتهای مختلفه!

«اجعل شرائف صلواتك و نوامی بركاتك علی محمد عبدك و رسولك»

یعنی لازم و برقرار گردان تكریمات و تحیات بلند تو را و خیرات متزایده ی تو را، بر محمد بنده ی تو و رسول فرستاده ی تو. و صلوات از خدا افاضه ی انوار رحمت و علم است بر عبد و از ملائكه سوال و ابتهال است در طلب كرامت و افاضه ی رحمت بر عبد و از عبد تضرع و خضوع و خشوع و التماس مرحمت است، پس صلوات امت بر پیغمبر صلی الله علیه و آله استدعا و التماس است از خدا افاضه ی رحمت و دوام اشراقات نوریه و علوم الهیه ی حقه را بر اشرف بریه. و در حقیقت تصحیح نسبت و خصوصیت است از برای خود به پیغمبر صلی الله علیه و آله و الا رحمت خدا دائمی و همیشه ایست نسبت به او و او مستغنی است به مرحمت و مكرمت خدا از جمیع ماسوی. و واسطه ی فیض و ایصال خیر و بركت است از برای جمیع مخلوقات و به سبب انتساب و اختصاص به او، امت او مستعد می شوند از برای افاضه ی خیر و بركت و مكرمت و مرحمت خاصه ی زایده از خدا به بركت او. اگر چه

[صفحه 373]

مشمول مراحم بیكران شامله ی عامه ی خدا باشند، پس در واقع صلوات امت از برای پیغمبر صلی الله علیه و آله دعا از برای نفس خود امت است و توصیف پیغمبر صلی الله علیه و آله به عبودیت، به تقریب آن است كه عبودیت تامه ی كامله از اخص صفات اوست و از او تجاوز نكرده است و به این سبب است كه خاتم انبیا كه اشرف عبادند باشد و معنی عبودیت كه افتقار و احتیاج است، اگر چه از برای كل ثابت است، لكن تحقیق در مقام عبودیت غیر از ثبوت عبودیت است، از جهت آنكه تحقق بعد از علم است به حقیقت افتقار و احتیاج و اقامه ی بر آن و قیام به مقتضای آن. و اكثر ناس غافل از معنی عبودیت و احتیاج باشند، زاید از آنكه متحقق در مقام آن بود و كمال این تحقق و رسیدن به مرتبه ی اعلا و درجه ی قصوای آن، مختص است به صاحب رسالت ختمیه و حقیقت عبودیت منتهی می شود به مقام: «من رآنی فقد رای الحق»[1] و (ان الذین یبایعونك انما یبایعون الله)، (و ما رمیت اذ رمیت و لكن الله رمی»، (و ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی.)[2] و به این مقام اشاره است حدیث صادق: «العبودیه جوهره كنهها الربوبیه» و صاحب این مرتبه از عبودیت و فقر، صاحب رسالت كلیه و خلافت مطلقه و جامع جمیع مراتب رسالات و رسول كامل و نبی اول و آخر و باطن و ظاهر «كنت نبیا و آدم بین الماء و الطین» باشد.

«الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق و المعلن الحق بالحق»

یعنی خاتم و انگشتر زینت مر انبیای پیش، یا ختم كننده و به آخر رسیده ی انبیا و رسولان پیش باشد، زیرا كه صاحب عبودیت مطلقه و فقر محقق و جامع جمیع مراتب و مقامات رسالت باشد. پس البته خاتم زیب و زینت همه و بالغ به آخر مرتبه باشد و گشاینده ی آنچه مغلق و بسته از علوم است، باشد، زیرا كه مظهر اسم جامع جمیع صفات الوهیت و ربوبیت است، نظر به حدیث «بعثت لاتمم مكارم الاخلاق» و اوست متخلق

[صفحه 374]

به اخلاق الله و اظهاركننده ی حق و طریق حق و دین حق است به خلق حق و قول حق و فعل حق و مهدی به حق است به حق،[3] و هادی به سوی حق است به حق و صاحب علوم و انوار حقه و معجزات و آثار حقه است.

«و الدافع جیشات الاباطیل و الدامغ صولات الاضالیل.»

یعنی دفع كننده ی باطلهای جوشنده و شكننده ی مغز گمراهان سطوت دارنده است، زیرا كه صاحب قوه ی عقلیه و نفس قویه است.

«كما حمل فاضطلع، قائما بامرك، مستوفزا فی مرضاتك»

یعنی خداوندا! صلوات بفرست بر رسول تو، چنانكه متحمل مشقت بار سنگین رسالت شده پس به قوت برخاسته در رسالت، در حالتی كه ایستاده است به امر و فرمان تو و مستعجل و پیشی گیرنده است در آنچه رضا و خشنودی تو است.

«غیر ناكل عن قدم و لاواه فی عزم، واعیا لوحیك، حافظا لعهدك، ماضیا علی نفاذ امرك.»

یعنی در حالتی كه پشیمان از پا پیش گذاشتن در بندگی نیست و نیست ضعیف و سست در اراده ی ادای رسالت و حال آنكه نگاه دارنده ی وحی تو و دارنده ی عهد و پیمان تو و گذرنده ی بر اجرای امر و حكم تو است.[4].

«حتی اوری قبس القابس و اضاء الطریق للخابط.»[5].

یعنی تا اینكه ظاهر ساخت آتش پاره ی علم را از برای متعلم و روشن گردانید به نور هدایت راه را از برای خابط و غلطكننده، یعنی واضح ساخت راه خدا را تا خبط و غلط نكنند.

«و هدیت به القلوب بعد خوضات الفتن. و الاثام الی[6] موضحات الاعلام و نیرات الاحكام.»

یعنی و هدایت یافته شدند به او دلها، به ادله ی واضحه و احكام بینه، بعد از آنكه فرو

[صفحه 375]

رفته بودند در فتنه ها و گمراهی ها.

«فهو امینك المامون و خازن علمك المخزون و شهیدك یوم الدین و بعیثك بالحق و رسولك الی الخلق.»

یعنی پس اوست امین تو كه امین گردانیده ای تو او را بر وحی و اوست جامع علم تو كه مخزون و پنهان است از مردم و شاهد تو بر جمیع امتها در روز قیامت. قوله تعالی: (و جئنا بك علی هولاء شهیدا)[7] و مبعوث تو است بر احكام حقه ی ثابته و فرستاده ی توست به سوی جمیع مخلوقات.

«اللهم افسح له مفسحا فی ظلك و اجزه مضاعفات الخیر من فضلك.»

یعنی خداوندا! واسع گردان از برای او در سایه ی مرحمت و مكرمت مكان واسعی و جزا كرامت كن به او از فضل وجود تو از خیرات مضاعفه ی مكرر و درجات عالیه ی متعالیه.

«و اعل علی بناء البانین بناءه و اكرم لدیك منزلته و اتمم له نوره.»

یعنی بلند گردان منزلت و مكانت او را در نزد تو بر جمیع منازل و مقامات مقربین و گرامی بدار جایگاه او را در نزد تو و تمام بگردان نورش را، یعنی به درجه ی تمام و كمال برسان در نور و علم.

«و اجزه من ابتعاثك له مقبول الشهاده و مرضی المقاله، ذا منطق عدل و خطبه فصل.»

یعنی جزا بده به او از جهت بعثت تو مر او را به رسالت، شهادت مقبوله و مقالات مرضیه ی نیكو را كه عبارت از شفاعت او باشد درباره ی امت، در حالتی كه صاحب نطق و ادراك عدل مطابق واقع و احكام جداكننده ی میانه ی حق و باطل باشد.

«اللهم اجمع بیننا و بینه فی برد العیش و قرار النعمه و منی الشهوات و اهواء اللذات.»

یعنی خداوندا! جمع گردان میان ما و او در نیكی عیش و زندگانی در آخرت و در نعمتهای برقرار دائمی و در خواهشهای آرزو شده و در لذات خواسته شده.

«و رخاء الدعه و منتهی الطمانینه و تحف الكرامه.»

یعنی و در آسایش در راحت و در منتهای آرام و در كرامتهای تحفه ی خوب.

[صفحه 376]


صفحه 373، 374، 375، 376.








    1. حدیث نبوی.
    2. حدیث نبوی.
    3. یعنی هدایت كننده بر پایه ی حق است به سوی حق و برعكس هم درست است.
    4. گذرنده، ترجمه ی كلمه به كلمه ی ماضیا می باشد و بهتر است: «قاطع و برابر اجرای فرمانت» ترجمه شود یا چنانكه استاد شهیدی ترجمه كرده است: «و در راه اجرای فرمان تو روان».
    5. در همه ی نسخه های خطی چنین است:... للخابط: شهاده ان لا اله الا انت.
    6. در هر سه نسخه چنین است و در نسخه های دیگر: و اقام بموضحات.
    7. النساء / 41.